به اندازۀ یکبار سیر خوردن. به اندازۀ یک بار خوردن و سیر شدن غذا: چرا از پی یک شکم وار نان گراینده باید به هرسو عنان. نظامی. هر کجا چون زمین شکم خواریست از زمین خورد او شکم واریست. نظامی. درین پشته منه بر پشت باری شکم واری طلب نه پشتواری. نظامی. اگر خواهی جهان در پیش کردن شکم واری نخواهی بیش خوردن. نظامی
به اندازۀ یکبار سیر خوردن. به اندازۀ یک بار خوردن و سیر شدن غذا: چرا از پی یک شکم وار نان گراینده باید به هرسو عنان. نظامی. هر کجا چون زمین شکم خواریست از زمین خورد او شکم واریست. نظامی. درین پشته منه بر پشت باری شکم واری طلب نه پشتواری. نظامی. اگر خواهی جهان در پیش کردن شکم واری نخواهی بیش خوردن. نظامی
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش
اِسفَرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اَسبغول، اِسپَرزه، اَسپغول، اِسپیوش، اَسفیوش، بَزرِقَطونا، بِشولِیون، بَنگو، روف، سابوس، سِپیوش
کلان شکم. (ناظم الاطباء). کسی که شکم کلان داشته باشد که آنرادر عرف هند، توندله خوانند. (آنندراج) : همی شد ز تشبیه اومعتبر فلک بودی از این شکم دارتر. ظهوری (از آنندراج). ، قرابه یا خم که قسمتی از آن فراخ باشد. (یادداشت مؤلف) ، جادار. (ناظم الاطباء)
کلان شکم. (ناظم الاطباء). کسی که شکم کلان داشته باشد که آنرادر عرف هند، توندله خوانند. (آنندراج) : همی شد ز تشبیه اومعتبر فلک بودی از این شکم دارتر. ظهوری (از آنندراج). ، قرابه یا خم که قسمتی از آن فراخ باشد. (یادداشت مؤلف) ، جادار. (ناظم الاطباء)
کنایه از گرسنه باشد. (برهان). گرسنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، بسیار خور و خورنده. پرخور. (ناظم الاطباء). شکم خواره. شکم بنده. کنایه از بسیارخوار است. (انجمن آرا) (آنندراج). به معنی بسیار خور و خورنده آمده است و او را شکم خواره نیز گویند. (برهان) : گرتو بدانستیی که فضل تو بر خر چیست کجا ماندیی نژند و شکم خوار. ناصرخسرو. هر کجا چون زمین شکم خواریست از زمین خورد او شکم واریست. نظامی. کیست این صوفی شکم خوار خسیس تا بود با چون شهاشاهان جلیس. مولوی. گر گدایان طامعند و زشتخو در شکم خواران تو صاحبدل مجو. مولوی. و رجوع به مترادفات کلمه شود
کنایه از گرسنه باشد. (برهان). گرسنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، بسیار خور و خورنده. پرخور. (ناظم الاطباء). شکم خواره. شکم بنده. کنایه از بسیارخوار است. (انجمن آرا) (آنندراج). به معنی بسیار خور و خورنده آمده است و او را شکم خواره نیز گویند. (برهان) : گرتو بدانستیی که فضل تو بر خر چیست کجا ماندیی نژند و شکم خوار. ناصرخسرو. هر کجا چون زمین شکم خواریست از زمین خورد او شکم واریست. نظامی. کیست این صوفی شکم خوار خسیس تا بود با چون شهاشاهان جلیس. مولوی. گر گدایان طامعند و زشتخو در شکم خواران تو صاحبدل مجو. مولوی. و رجوع به مترادفات کلمه شود